من یک دخترم ک ب شدت ب خانواده ام مخصوصا پدرم وابسته ام خییلی دوسش دارم بابامو،یعنی همش قربون صدقه اش میرم و بوسش میکنم جوری ک علاقه ما زبان زد فامیل هستش..و من ترس خدایی نکردع ازدست دادنش رو دارم و هر روز بهش فکر میکنم و جوری ک بغض میگیرم و شروع میکنم تو خلوت خودم گریه کردن ک اگه بابام چیزیش بشه چکار کنم و بعضی شبام خواب میبینم...من مجرد هستم و تا حالا مرد زندگیم فقط پدرم بوده لطفا کمک کنید چطور میشه از این فشار و افکار بیام بیرون من یک فرد مثبت اندیش هستم ولی از مرگ عزیزانم میترسم یعنی حاضر م خودم بمیرم ولی نبود عزیزانم رو نبینم در این حد..
ب من کمک کنید،باتشکر
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید